پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

برای پیمان عزیزم

بچه هاي گلم ميخوام بدونين كه بابا پيمان واقعا توي اين مدت همراه من بود و هيچ وقت منو تنها نذاشت . پيمان عزيزم بهترين همسر براي من بوده و هست و قطعا بهترين پدر براي شما خواهد بود . در اين مدت بارداري من ، اون خيلي اذيت شد و به خاطر من و سلامتي شماها خيلي از سختي ها را تحمل كرد . اينقدر دوستش دارم كه حاضرم بهشتي را كه خدا به مادرها وعده داده تمام و كمال به اون هديه كنم چون واقعا لايقشه  . کی میشه به دنیا بیاین و خستگی از تنمون دربره ...
26 ارديبهشت 1390

سيسموني و عكس

فرشته هاي گلم ، روز پنج شنبه 22/2/90 شد و اتاقتون را آماده كرديم . اون شب خيييييييلي خوش گذشت چون همه ي خاله ها و دخترخاله هام و زندايي وعمه جون و ..... را دعوت كرده بوديم وهمه بعد از اينكه با كمك هم اتاقتونو خوشگل كردن  يك جشن حسابي گرفتن و كلي به من روحيه دادن . مي خوام در اينجا از طرف خودم ، پيمان عزيزم و پارسا و آريسا كوچولو ازهمه بابت زحماتي كه كشيدن تشكر كنم بخصوص از مامان نازي و باباجون كه خييييلي خيييييلي زحمت كشيدن وعلاوه بر اينكه اين وسايل خوشگل را براي دختر و پسر گل ما تهيه كردن در تمام مدت بارداريم ازمن به بهترين نحو پرستاري كردن اميدوارم خداي مهربون توانايي جبران اين همه محبت را به ما بده تا حداقل بتونيم ذره اي زحماتشون را ...
26 ارديبهشت 1390
12207 0 17 ادامه مطلب

مادر

عزيزهاي دلم . الان هفته 32 هستيد اما براي به دنيا اومدن خيلي عجله دارين . به خاطر همين دكتر به من استراحت مطلق و داروهاي پيشگيري از زايمان زودرس داده . خييييييييلي خسته شدم . از تو خونه  خوابيدن و ناتوانايي درمورد انجام كارهاي شخصيم خيلي عصبي شدم . اين 7 ماه يك طرف ، اين دو ماه باقيمونده با تمام استرس ها و دردها و مشكلاتش يك طرف ديگه .خيلي بهتون عادت كردم ؛ قسمتي از وجودم شدين ، وقتي فكر ميكنم به زودي قراره از وجود من خارج بشين و جاي تكونا و شيطوني هاي بامزتون توي دلم خالي ميشه بغض ميكنم و گريم ميگيره ، پنج شنبه  (22/0٢/1390) قراره اتاقتونو بچينيم . از همه مهمتررررر چهارشنبه ميرم سونوگرافي و ميبينمتون و اين موضوع خيلي بهم روحيه ...
18 ارديبهشت 1390
1